عزیز دلم دیگه 10 ماهه شدی. این مدت هم زود گذشت هم دیر... از بس شیطونی میکنی دیگه کمری برای من نمونده، البته انگار از قبل هم کمر من مشکل داشت!!
جون دلم آخر 4 ماهگی دمر شدن یاد گرفتی، آخر 5 ماهگی چهاردست و پا، آخر 6ماهگی دیگه راحت 4دست و پا میرفتی و آخر 7 ماهگی نشستن یاد گرفتی، آخر 8 ماهگی دندونای ناز پایینیت درومدن و آخرای 9 ماهگی تلاش برای ایستادنت به اوج رسید تا الانه ها که زمان بیشتری روی پاهات می ایستی و از وقتی یکی دوبار من و بابا تشویقت کردیم تو هم وامیستی و دست دست میکنی، که یعنی تشویقم کنین، انقدر خوشحال میشی و لبخند ملیح و متشخصانه ای میزنی که آدم غش میکنه. جون دلم تقریبا الان 4-5 روزه که دندونای نیش بالات درومدن اما دندون وسطی های بالا هنوز درنیومدن. تازگی ها کمی خشن شدی!! باهات مخالفت میکنیم میخوای ما رو بزنی(و میزنی) و سرمون داد میکشی، چند وقتی هم هست که الکی جیغ میزنی، بعضی وقتا جیغای ناز و قشنگ و بعضی وقتا جیغای خشن!! مخصوصا موقع خواب حسابی قاطی میکنی.... چند شب بود هی از خواب پا میشدی و شیر میخوردی و من حسابی بی خواب شده بودم، به دکترت گفتم فرمودن که شما گرسنه ای و شام درست و حسابی میخوایی!! آی شیطون.... مامان جونم از بس غذاهای زیادی خوردم که شیرم برای شما زیاد شه حسابی چاقالو شدم و اینم در کم کاری و تنبلی من بی تاثیر نیست... ایشالله به زودی میشم یه مامان باربی...
/embed>
عزیزم دو شبه باز بیدار میشی؛ نصفه شبی هوس بازی میکنی؛ میگما تو روز مگه کم بازی میکنی؟ من و بابایی از کمر میفتیم از بس باهات بازی میکنیم؛ بس نیست؟!
دندونات دیگه شدن ۵ تا؛ اون دندون ششمی فکر کنم داره درمیاد که دوباره تو خوشگلم شب خیز شدی...