کیمیای زندگی...

خاطرات و زندگی روزمره

کیمیای زندگی...

خاطرات و زندگی روزمره

سفر سنگاپور بابا

دیروز بابایی رو راهی سفر ۹ روزه سنگاپور کردیم و خودمون تلپ شدیم خونه مادرجون!  

 

خاله ها هم از بس باهات بازی کردن که انگار تو رو خیلی وقته ندیدن، دیگه آخر شب از خستگی ولو شدی...  

قبلش هم که کلی آب بازی توی حیات و بعدش آب بازی توی حموم کرده بودی،‌ حسابی خسته شدی ملوسکم... 

 

پ.ن: امروز تازه سه شنبه است و هم من و هم تو حسابی دلتنگ بابایی

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان ریحانه جون چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام عزیزم خوبی خانمی جای بابا خالییه خالی نباشه سفرشون بی خطر ایشااله دفعه بعد شما رو هم می برند تادلتنگ نشید

Setareh شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام خانوم. خوبی؟ کیمیای خوشگلم خوبه؟
سفرشون به خیر و بی خطر.
دلم براتون تنگ شده خیلی. مواظب خودتون باش. بوووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد