شیرینی من از وقتی که راه افتادی دیگه خیلی مستقل شدی و واقعا روی پای خودت واستادی! بنابراین منم وقت میکنم کمی به کارام برسم و خونه مرتب تری داشته باشیم و شدیدا از کنار تو بودن لذت ببرم... واقعا تازه دارم طعم در کنارت بودن رو حس میکنم ، اولش که کوچولو بودی همش به دنبال این بودم که چطوری برات مادری کنم، اما الان دنبال اینم که چطوری در کنار مادر بودن ازت لذت ببرم...
از ۱۱ ماهگی کلی متحول شدی، طوری که واقعا حس میکنم تنها تفاوتت با من اینه که نمی تونی عین من صحبت کنی... کاملا همه چی رو میفهمی، اسم هر چی رو که یک بار بگیم یاد بگیریم، هر کاری رو یکبار جلوی شما انجام بدیم یاد میگیری و سریع میری اون کار رو تکرار کنی، مثلا فیش های وی سی دی رو یه بار بابا زد به تلویزیون و شما یاد گرفتی و حالا مدام میخوایی این کار رو انجام بدی، جالبش اینه که هر کدوم رو توی جای خودش میخوایی بذاری ...
عین بابایی میری یه پتو میاری و یه بالش و جلوی تلویزیون دراز میکشی و یه کنترل هم میگیری دستت!! خونه مادرجون هم این کار رو میکنی و همه رو میخندونی
وقتی مادر جون یه چیزی میده دستت و میگه برو بنداز آشغالی، دقیقا میدونی کجاها آشغالدونی هست، مثلا اتاق خاله خواستی بری که درش بسته بود، برگشتی رفتی یه اتاق دیگه و آشغال رو انداختی توی سطل اون اتاق و اومدی...
از دو هفته قبل تولدت شدیدا حس مالکیت بهت دست داده و خیلی کم پیش میاد اسباب بازی ها رو به قریبه ها بدی!! اما به اونایی که دوستشون داری کمابیش اسباب بازی ها رو میدی...
هاپو و نینی میگی ، هاپو رو که انقدر قشنگ میگی که خوردنی میشی...
رقص های خوشگل با دست و کمر ، پا زدن و لای لای کردن رو هم توی عید یاد گرفتی اما همه رو با هم نمی تونی انجام بدی، هر کدوم رو تکی تکی انجام میدی...
جورابات رو خیلی دوست داری و وقتی میخوام پات کنم، پاهات رو به نوبت بالا میگیری...
مامان و بابا رو هم هدف دار صدا میکنی...
قبل عید یه ماشین برات خریدیم که سوارش میشی رو میخوایی جاو ببریش اولش چند تا روی زمین پا میزنی، بعدش انگار اسب سوار شدی، خودت رو بالا و پایین میپرونی که ماشینت بره جلو... انقدر من و بابایی به این کارت میخندیم که نگو... بعدش تو هم میخندی...
راستی خنده های الکی هم زیاد میکنی، وقتی میبینی بقیه میخندن تو هم شروع میکنی خودت رو به خنده میزنی و بعضی وقتا دست میزاری روی دل کوچولوت و میخندی...
اینم عکسای تولدت با تاخیر فراوان ...
بقیه توی ادامه مطلب...
و یه سری عکس دیگه از آخرین روزای سال ۸۸...
سلام به به چه عکسای نازی مجددا تولدت مبارک خانوم طلا ماشینتم مبارک ایشاله یر روزی با ریحانه جون من مسابقه بدید
یه بوس گنده ازطرف ریحانه جون
ایشالله خاله.... یه بوس هم از طرف من... آبدار آبدارش ...